جدول جو
جدول جو

معنی سی توی - جستجوی لغت در جدول جو

سی توی
چیزی است از اندرون آلات گوسفند و غیره که با شکنبه میباشد، (برهان)، معده حیوانات نشخوارکننده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تی تی
تصویر تی تی
(دخترانه)
گیلکی شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی توش
تصویر بی توش
(دخترانه)
همیشه سایه (نگارش کردی: ب توش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سه تو
تصویر سه تو
سه تار، ستو، مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند، پول قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ دوی
تصویر سگ دوی
تکاپو و دوندگی بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سی سی
تصویر سی سی
واحد اندازه گیری حجم برابر با یک هزارم مترمکعب. میلی لیتر، سانتی مترمکعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تی تی
تصویر تی تی
زبان کودکان، زبان کودکانه، سخن گفتن مانند کودکان، برای مثال بهر طفلی نو پدر تی تی کند / گرچه عقلش هندسۀ گیتی کند (مولوی - ۳۱۵)، هر نوع کلوچه و مانند آنکه از خمیر به شکل جانوران برای اطفال درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
آواز پای وقت رفتن که به پویه ماند. (رشیدی). آواز پای را گویند بوقت آمدن و رفتن و به این معنی با شین هم آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آنچه از خمیر نان بصورت مرغان و جانوران دیگر جهت تسلی طفلان سازند و پزند و بدیشان دهند، (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، آنچه از آرد به صورت مرغان و دیگر جانوران سازند و پزند بازیچه و خوردن کودکان را، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
فخر رازی آرد را لیتی کند
از برای طفلکان تی تی کند،
مولوی (از فرهنگ رشیدی)،
، زبان کودکانه، سخن گویی همچون کودکان، (فرهنگ فارسی معین)، الفاظ گنگ کودکان که تازه زبان به سخن بازکنند و اطرافیان آنها را تکرار کنند برای نوازش و تشویق آنان به سخن گویی:
ور نباشد گوش تی تی می کند
خویشتن را گنگ گیتی می کند،
مولوی (مثنوی چ خاور ص 34)،
بهر طفلی نو، پدر تی تی کند
گرچه عقلش هندسه گیتی کند،
مولوی (مثنوی ایضاً ص 129)،
، کلمه ای باشد که مرغان را بدان طلبند، (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، توتو، که مرغان را بدان طلبند دانه چیدن را، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، طلب کردن مرغ بچگان را برای دانه، (غیاث اللغات)، در زبانی ’؟’ از حروف انکار است چنانکه در فارسی نی نی، (غیاث اللغات) (آنندراج)، زنان پادشاهان گیلان را گویند، (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، لقب زنان پادشاهان گیلان، (فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ظهور نو، پادشاه حبش یا کوش که در زمان آسا با لشکر بیشمار برزم یهودا برخاست و در مریشه در وادی صفاته منهزم گشت. (دوم تواریخ ایام 14:9) (قاموس کتاب مقدس). و بنقل بستانی در چهاردهمین سال پادشاهی آسا زارح با یک ملیون سپاهی و 200 کشتی بقصد جنگ با یهود به مریشه رفت... و نسب زارح مورد اختلاف است و مظنون آن است که لغتی است عبرانی و نام ’سرخون یا سرکون’ اول یا دومین پادشاه از بیست و دومین سلسلۀ پادشاهان مصر است. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ)
دارای بوی باده. که بوی می دارد
لغت نامه دهخدا
نام یکی از آلات موسیقی، رجوع به سه تار و ستار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
لفظی است که مطربان هنگام رقص گویند چنانکه رقاصان هند تاتاتهیئی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دُ)
تکاپوی و جستجوی بی فایده. (آنندراج). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه رو. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
نام ناطقی که فیلیپ مقدونی به مجمع بئوسیان فرستاد تا در مقابل دموستن معارضه کند و مانع آید که آنان تحت تأثیر نطقهای او درآیند. این مرد مهارتی بسزا داشت و از حیث آوای رسا و سخن بلیغ معروف به ود وبا همه مهارتی که در سخنگوئی و طلاقتی که در لسان وبلاغتی که در بیان داشت نتوانست با دموستن مقابلی کند زیرا بگفتۀ دیودور (کتاب 16 بند 85) این نطاق نطق خود را نوشته است و عقیده دارد که جوابش به نطق پی تون بهترین نطقی است که کرده و خود او گوید: ’در این زمان من زمینه را در مقابل پی تون از دست ندادم و حال آنکه امواج فصاحت او ما را فروگرفته بود و از هر طرف فشار می آورد’. (ایران باستان ج 2 ص 1202 و 1203)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
پی جو. اثرجوی.
- پی جوی کسی یا چیزی شدن (عوام پی جور گویند) ، بجستجوی وی برخاستن، تفتیش حال وی کردن. رجوع به پی جو شدن شود
لغت نامه دهخدا
بیمو، آنکه موی ندارد، (یادداشت مؤلف) : دغسر، اصلع، اعصج، مرد بی موی پیش سر، (منتهی الارب)، صلد، سر بی موی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بی شوهر، زنی که شوهر نداشته باشد، زن که او را شوهر نبود، زوجه که او را زوج نبود، (ناظم الاطباء)، عزب، عزوبه، (منتهی الارب) :
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی چادرند،
فردوسی،
زنانی که بی شوی و بی پوشش اند
که کاری ندانند و بی کوشش اند،
فردوسی،
بس شهر که مردانش با من بچخیدند
کامروز نبینند در او جز زن بی شوی،
فرخی،
رجوع به شوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی شوی
تصویر بی شوی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توی توی
تصویر توی توی
پر پیچ و خم، دارای چند لا و تا، پرچین و چروک
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه فعل است که بطور اسم استعمال گردد، بمعنی تساوی و برابری و همسری میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وی وی
تصویر وی وی
کلمه دال بر تعجب و حیرت: (بحیرت گفت زال مولع زر که وی وی جان مادر، جان مادر خ) (نزاری از قول زنی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ پوی
تصویر سگ پوی
آواز پای بوقت آمدن و رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تی تی
تصویر تی تی
زبان کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جوی
تصویر پی جوی
((پَ یا پِ))
جوینده ردّ پا یا اثر چیزی، جست و جو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تی تی
تصویر تی تی
خمیری که آن را به شکل جانوران برای بچه ها درست می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سی سی
تصویر سی سی
سانتیمتر مکعب (اختصاری)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیتوی
تصویر گیتوی
دنیوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تیغ گیاه زولنگ که پس از خشک شدن برگ معطر و خوراکی آن ظاهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رودک، گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه تلو، از تیره ی عنابیان
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سوم چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
به پس رفتن و با شتاب یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
باد زمستانی جنوب غربی که غالبا سردی برف ارتفاعات البرز را
فرهنگ گویش مازندرانی